قال معصوم(ع): بر مردم همانگونه که هستند حکومت خواهد شد...

در صفوف طویل نان بود که فهمیدم هموطنانم جملگی دزد و پارتی باز و دروغگو و ضعیف کش و


حق یکدیگر خورند...

                      

"مسئولین شرمنده، خاتمی شرمنده، احمدی شرمنده، و پیشاپیش روحانی شرمنده!..."

سقوط

من همان هشتِ کله پایم! همان هشتِ رو به بالا!

هشت بوده ام و هفت شده ام!

چه از این غم انگیزتر؟...

هفت شدنم را ندانستی د!

                 تو ام! بگذر چنان کلیکی بر راست و بالای صفحه ات! مانیتورت... بگذر...

حالا که مانده ای بالا بیاور همه دردهایت را چنان من!

او او کنان در کوه ها و صحراهایی که این روزها ترس است در فتحشان...

له...

من همان مرده وسط خیابانِ هجرتم!

میدانی؟

میفهمی؟

دراز به دراز به درازای آل ت! درازانِ کشوره درازم!                     غش کرده ام        شاید هم مرده!

آه چقدر درازا دارد این عالم...

گویی تمامی درازی اش دور میزند در نا کجا آبادم!...             ...        ...    .. .

عجبا...

من همان دختر ترشیده همسایه ام

که حالم از پرتیود! های ماهانه ام

جه مصمم، قافیه را باخته ام جه مصمم چ را ج!

احوال زمانه ام نیز اینگونه است

سوریه را نمیگویم مصر و لبنان و فلسطین و عراق را نیز

اینجا را میگویم

میفهمی؟

بعید میدانم

اینجا فقط من هستم و خدا

همچون ختم شدن انقلاب به آزادی....

همچون ختم شدن عاداتم و آه و اوه های شبانه ام به تو! دختره فاحشه ام...

آی حووا  !!! ...

حوا !...

حوا، آدم حسابم کن...                   حوا...

حوا !...

لااقل خاکی بادی آبی آتشی...

کاوه ای...

بی انصاف...

اینگونه هیچم مکن...

رهایم کن؟

می خواهم بگذارم و بروم... نمی گذارند نمی گذارد نمیگذارم...

کاش همه آن نمی ها را از من بگیری و رها شوم میانه آن میانه ها...

آنجا که محمد است و دیگر هیچ...

آنجا که نه حوری است و نه هوری است و نه حتی آدم...

بگیر از من همه آنها را...

همه می ها و نمی ها را...

رهایم کن...