تقدیم به همه عزیزانی که پیوسته می آیند و می روند...

اسمش را میگذاریم دوست مجازی...

اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...

خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...

وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد...

وقت میگذارد برایم...

وقت میگذارم برایش...

نگرانش میشوم...

دلتنگش میشوم...

وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...

هر چند کنار هم نباشیم...

هر چند صدای هم را هم نشنیده باشیم...

من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم، هرکجا که باشد...

کاوه نوشت:                          !

چقدر عالی میشد تو زندگیمون واسه هر چیزی یه تعریفی داشتیم اصلا میدونید تعریف به چه معناست؟ تعریف کردن به معنای شناساندن. آگاهانیدن و معرفی کردنه. کاش طرز استفاده و دلیل استفاده از خیلی از وسایل برامون تعریف شده بود کاش رابطه هامون با انسان های اطرافمون تعریف شده بود اصلا به نظر من٬ ماها خیلی از مشکلاتمون به علت تعریف نشدن چیزایی هستش که باهاشون سرو کار داریم به عنوان نمونه یکی از روابطی که این روزا تو جامعه ما رواج پیدا کرده دوستی دختر و پسر هستش خداوکیلی آیا واقعا این رابطه تو زندگی ماها تعریف شدست یا خیر؟ ببینید این رابطه اصلا در تمدن ما و همچنین مذهبمون چه اسلام چه زرتشت باطل تعریف شده اما در کشور های غربی مخصوصا آمریکا تعریف دیگه داره و خیلی قانونمند اجرا میشه و واسه همشون جا افتاده و تعریف خیلی روشنی هم ازش دارن. چرا که خودشون بنیانگذار چنین روابطی بودن اما متاسفانه با ورود این نوع رابطه توسط فیلم ها و سریال ها و اینترنت و ماهواره و... فقط رابطه اومد! نه فرهنگ استفاده! و تعریفش! من با خیلی از ایرانی های مقیم خود آمریکا صحبت کردم میگفتن بابا اینجا میبینی طرف چندین و چند سال با یه دختر رابطه داره و میره خونشون باهاش درس میخونه و میاد اما یه بار هم دست بهش نزده! (1) تازه در مراسم ازدواج دوست دخترش هم شرکت میکنه و بهش تبریک میگه! چون اصلا در تعریفی که از این رابطه داریم چیزی به نام س٬ک٬س وجود نداره چطور؟ چون رابطه اسمش دوستیه نه ازدواج نه شریک جنسی یا پارتنر، پس با یه مثالی که توضیح دادم میشه نقش مهم "تعریف" در زندگی رو فهمید...

شاد باشید...

پ.ن: یه چیزی هم بگم بخندید (البته شایدم گریه کنید!)  میگفتن اینجا وقتی یکی رو میبینیم که دامنش از همه کوتاه ترِ میدونیم حتما ایرانیه!

میبینی؟

گاهی

تمام رویاهایت را

تمام امید هایت را

تمام خواستن هایت را

تمام شادی هایت را

تمام دلخوشی هایت را

تمام اهدافت را

تمام اعتقادهایت را

به یک استخاره با تسبیح

میفروشند!

گویی اینجا منطق را

همه روزه اند !! ...

فانوسی که خاموش شد...

حذف شد...

این بار شعر سروده ام!

چه بی رحمانه است بازی روزگار

وقتی دلت پاک باشد و آغوشت خالی از وفا...

چه بی رحمانه بود...

بی من...

روزی خواهد آمد

که دیگر نباشم

بلبلان مستانه بخوانند...

آرمان شهرم تباه نشده باشد و من

مرده باشم نباشم دگر

و نه نقطه ای باشد نه خطی نه واژه ای برای سرودن

خاک باشد و اندکی آب

سیگارهایم حتی!

به کام دیگری روشن شود...

روزی خواهد آمد

ندانند که نیستم

همچون نبودنت...

پس هوا را از من بگیر

باغ بودنت را نه...

مگذار بگویم...

گاهی اوقات یه حرفایی هست که باید به کسی نگی، باید کسی ندونه، نه این که واست دردسر میشه بلکه احتمالش هست طرف نتونه با این فهم کنار بیاد و دستشو ببره!

اما من میگم حالا اگه میبینید واستون سنگینه این مطلبو نخونید و یه کامنت خیلی زیبا بود و موافقم و... بگذارید و بگذرید

اما اگه تنتون میخاره! بسم اله

و اما مطلبی که میخوام خدمتتون عرض کنم

توجه کنید انسان موجود بسیار پیچیده ایِ و به نظر من میتونه خیلی ساده هم باشه

بزرگان گفتند سخن برانید تا بدانند کیستید

پس نکته اول میشه: حرف زدن هر کس برابر با شناخت طرف مقابل هستش

حالا نکته مهمتر اینکه چطور میشه از حرف زدن طرف مقابل به شناختش رسید!؟

اینطور که بر فرض مثال :

حامد: زمونه خیلی بد شده

مهرداد: چطور؟

حامد: مگه تو این جامعه زندگی نمیکنی؟

مهرداد: خوب چرا، اما نمیدونم از چه لحاظ میگی زمونه بد شده!

حامد: امروز طرفای  -----  یه دختر رو سوار ماشین کردن و بعدش زورگیری و...

مهرداد: جدی؟ آخ آخ بیچاره دختره و خانوادشون

حامد: حالا کجاشو دیدی؟ پسره میرفته خونه تازه عروس داماد ها رو نشون میکرده بعد سر فرصت که شوهره از خونه میرفته سرکار به عنوان کارمند اداره برق در میزده و داخل میشده و...

مهرداد: نه بابا؟

حامد: آره مامان! همینطوری به 20 – 30 نفر تجاوز کرده تا اینکه گرفتنش و...

مهرداد: ای بابا ناراحتمون کردی حامد، تو چه دنیایی داریم زندگی میکنیم

حامد: آخه از چی بگم برات؟ خواهر فلانی رو میشناسی؟.....

در نمونه بالا به نظرتون میشه حامد یا مهرداد رو شناخت؟

در اینجا بیشتر مهرداد شنونده بود تا حامد پس میریم سراغ حامد تا بشناسیمش!

دوستان توجه کنید وقتی یکی نسبت به یه قضیه زیاد مانور میده و ازش تعریف میکنه به هر اندازه که روی اون موضوع تاکید میکنه و حرف میزنه به همون اندازه طرف مقابلتون اصطلاحا بهش دچاره!

یعنی چی؟

یعنی آقا حامد = تجاوز، زورگیری، فساد، شهوات

ما احادیث زیادی در باب فکر کردن و حرف زدن داریم

حرف زدن که بیان شد قبلا

و اما فکر کردن:

امام علی: هر که به پلیدی ها و گناه زیاده بیاندیشد بدان گرفتار شود و هر که به خیر زیاده بیاندیشد بدان نایل شود...

جالب اینجاست کسانی از حوادث و اتفاقات روز باخبرند و با لحنی تند از آنها یاد میکنند و ابراز تنفر دارند و از این مسائل برائت میجویند که مدام در روزنامه ها و تلویزیون و تلتکس و اینترنت و ماهواره به دنبال حوادث جدیدند!

آیا واقعا این تمایل قلبی است و نشان دهنده علاقه فرد به این دست مسائل است یا تنفر و بیزاری؟ مسلما علاقه، مسلما لذت چرا که برای مثال: انسان وقتی از بوی بد متنفر است چطور ممکن است همواره در طلب بیشتر بوییدنش باشد؟

پس یقین بدانید دهانی که باز شد آدمی را شناساند...

پ.ن: ویرایش نکردم این متنو خواهشا هرجاش مورد داشت بگید

...Tired of


هو

ما را به رندی افسانه کردند

پیران جاهل شیخان گمراه...

آیین تقوا ما نیز دانیم

لیکن چه چاره با بخت گمراه...

ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم

یا جام باده یا قصه کوتاه...

...Life

سپیده دم و طراوت و گامهایی بلند و استوار

گذر از جنگل و درختان سر به فلک کشیده سرو

آن یکی با گردنی کبود در بستر خواب

از مستی نیمه شب تا بوسه های شدید و اغما

این یکی بیل در دست و ایستاده در ایستگاه کارگران

در انتظار کامیون حمل باری، استادی، مهندسی، عابری محض یک نگاه...

آن طرف تر بعد از نمازی با حضور، بی بی کنار حوض و موجهایش سنگین تر از سونامی های اخیر...

تابش آفتاب شدید و کوله از دست افتاده با گامهایی کند

پوستی برنزه در ازدحام آتش، کویری گرم، تشنه...

آن طرف تر شهر زیر پاهایش ذره ذره آب شده و کولر و مونشی همیشه سرحال

نگاه هیزش به یقه آقا و خنده های نارنجی...

این طرف تر لحظه شماری برای گرم کردن قرمه سبزی دیشب

لعن و نفرین به صاحب کار و روزگار...

آن طرف تر سنگ قبر بی بی، داغ داغ

غروب و تن افتاده به خاک در انجماد هیچ

آخرین پلک و خاموشی دنیا...

آن یکی

این یکی...

...

آه

----------

اوهوم!

خواهر مادر یارو رو فحش دادم، برگشته میگه خیلی بی ادبی

آخه احمق بی سواد که دانشجوی ترم 5 انسانی هم هستی اینو بفهم که وقتی یکی به دلیلی به نظر تو بی

ادب جلوه میکنه حقیقتا بی ادب نیست، چون دو تا گزینه بیشتر نداریم

1: بد ادب

2: خوش ادب

که تقریبا معادلش هم همون بد اخلاق و خوش اخلاق میشه!

راستی تو فکر اینم که یه وبلاگ درست کنم با عنوان معترض!

نظرتون چیه؟

آی اونایی که میاید کامنت خصوصی و عمومی میگذارید و حرفاتون اصلا به مطالبی که مینویسم ربط نداره

باشمام!

یاد یاران...

سلامتی ثنا

سلامتی روح الله سلیمانیان

سلامتی offـتــاب

سلامتی فاطمه (اینجانب هوس)

سلامتی پاییز

سلامتی ژینو

سلامتی سحر (تنفرنامه)

سلامتی mahboube

سلامتی مهدیه

سلامتی هر چی بامرامه

سلامتی هر چی خاکیه

هر چی عشقیه

هر چی دل پاکه

سلامتی هر چی مشتیه!

جاتون خالی نباشه

آمین...

ازدحام و افراط = بی ارزشی

دیگه حالم از هرچی عشق و عاشقی و شعر و چیز شعره بهم میخوره

بابا هر وبلاگی که میری شروع کردن از این کلوپ از اون کلوپ از فیسپوک! و... مطلب کپی میکنن

میان به اسم خودشون میگذارن تو وبشون و کلی هم تریپ فهمیده گی! برمیدارن

خیلی از اینارو حضوری باهاشون ملاقات کردم اکثرا خپل و زشت و حالو ان!

جالب ترش اینجاست که هر جا میری این جمله رو هم میبینی

خدایا آدمها خیلی بدن

خدایا بنده هایت ظلم میکنن

دل مرا میشکنن و هزار کوفت و زهر مار دیگه

خوب اینجا یه سوال مطرح میشه و اون اینکه:

این آدمای بد کی ان؟

اینایی که دل میشکنن، اینایی که خیانت میکنن، اینایی که تن ها میدن تا تنها نمونن، اینا کی ان؟

جمع کنید بابا

خاک بر سرم که با ایرانی جماعت هموطن و هم زبان و هم دین و هم خون شدم...

نثار روح اموات بلند صلوات بفرستید

الا

وقتی دردهای جسمی از یادت می جهند!

واقعا کلافه شده بودم از دندون درد...

رفتم کلینیک دندان پزشکی و از اقبال درخشان بنده پزشکان نبودن و دست از پا دراز تر برگشتم

تو راه که داشتم برمیگشتم دوتا دختر خانم! رو دیدم اصلا دفترچه هم دستم بود رفتم جلو گفتم ببخشید

آقا نه گذاشت نه برداشت خفه شو کثافت و...

منو میگی؟

یعنی کم مونده بود فکم بخوره زمین (یعنی اینقدر کش اومد)

وای وای وای

شما جای من بودید چیکار میکردید؟

دگر دانستم...

من هیچ ام!

همان آخ آخرین در ظلمات شب

همان لکه نجاست بر شورت پدر

همان شاگرد خنگ ته کلاس

همان هیچ...

هیچ هیچ هیچ

همان که دوستت دارم هایش انزجارت را

همان که هیچ از خیانت هایت را

هیچ هیچ هیچ

همان "نا" ی ابتدایی تمام نافهمیده شده های عالم و هیچ...

همان شبگرد بیقرار همیشگی و هیچ...

همان اخراجی.انصرافی.رانده شده و هیچ...

من هیچ ام!

میدانم چرا رفتی

با هیچ درآمیختن سخت است...

هیچ هیچ هیچ

قبرم اگر سنگ داشت اینگونه بنویس

هیچ هیچ هیچ...

معافم آیا؟!

اهالی بلاگفا !

دست به دعا شید معاف شم!

امشب باید برم تهران، فردا کمیسیون پزشکی و...

پ ن: البت سوال نکنید که چمه! چون چیزه چیز